-
کمکم کنید
شنبه 11 مهرماه سال 1388 12:17
دنبال یه قالب خاص و رویایی ام اما پیدا نمی کنم این قالب رو هم همین جوری گذاشتم وقتی نگاش میکنم اشکام در میاد... هر چند خیلی دوستش دارم هر چی گشتم هیچ کدوم به روحیه شاد من نمی خورد. آخه شبکه به این بزرگی وقتی چیز به درد بخوری توش پیدا نشه به چه دردی می خوره... کمکم کنید بچه هااااااااااااااااااااااااااااااااا
-
سعدی شیراز
یکشنبه 5 مهرماه سال 1388 08:42
عجب شب دلنشینی بود. دیشب رو می گم.حدود ۱۵سالی میشد اونجا نرفته بودم.خیلی عوض شده بود. بزرگ ...زیبا...بوی گلهای شب بو و محبوبه... آدم رو مست خودش میکرد. دلت می خواست عاشق بشی...شعر بگی...از محبت بگی... هر جا نگاه می کردی طراوت وشادابی موج می زد. اونقدر که نا خودآگاه می گفتی بابا خوش بحال سعدی...بهش حسودیم شد. می تونم...
-
حرف دل
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 09:53
همه در تلاشند... همه در گذرند وزندگی را در لابه لای سنگها جستجو می کنند ... گوییا سنگها بهتر از آنان می دانند.. اما من به دور از تمام این روزمره گی ها به غریبی دلم می اندیشم ...به دل خسته ام... به قلب پر امیدم... خوب می دانم کوچه پس کوچه های زندگی ذهنم را از تمام واژه های زشت وزیبا پاک کرد... دیگر نمی دانم کدامین واژه...
-
سفرنامه
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 09:44
سلام به همه دوستای گلم از اینکه این مدت طولانی ازتون دور بودم عذر خواهی می کنم...باور کنید دلم واسه تک تک شما تنگ شده بود... اما سفر خوبی بود ...خوب وفراموش نشدنی...دلنشین... که شیرینی هر لحظه اش منو به خودم و زندگیم امیدوار میکنه...در عین زیبایی وشادی ...هنوز برایم باورنکردنیه ... انگار یه خواب بود ...خوابی شیرین که...
-
من....(تو) ام
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 11:26
هیچ کس را نداشت وحتی هیچ ناکسی را ..... به باغها پناه برد به تمامی درختهای از ریشه رمیده ی آفتاب ندیده... به خاک افتاده گلهای خزان زده ی پاییز روییده.... گفت : باورتان باد ...من باغبانم.... مسخره اش کردند... به دریا پناه برد... مسحور از خود رمیدنها ...خرامیدنها و در بستر تبدار سواحل... به قایق های بادبان گم کرده گفت:...
-
میلاد منجی
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 12:21
یا ابا صالح مهدی ((اگر روزی خدا خواهد که هستی را بیاراید تورا گوید تجلی کن که هستی را بیارایی)) ******************************* میلاد حضرت مهدی بر همه شما دوستانم مبارک .....
-
تو نباشی...
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 10:34
تو نباشی و نبینی که چه ها می گذرد بر من زرد خنده ای میشکند تا پس هر مژه دریا به تماشا برسد باد در حمله سردی به درختان بزند رنگ از صورت سرسبز صنوبر بپرد باغ در ریزش بی وقفه و رنجوری برگ بوی باران که رها میشود از کوچه خاک خاک نمناکی تب کرده چشمان من است تو نباشی بوی پاییز گناه من و افسانه توست تو نباشی سیل باران به سرو...
-
غیبت تلاله
یکشنبه 28 تیرماه سال 1388 08:43
این روزا نیستم اما زود برمی گردم دوستتون دارم تلاله
-
پدر دوستت دارم
شنبه 13 تیرماه سال 1388 10:47
اگه زمین به عشق خورشید سالی یک بار دورش بگرده من به عشق پدرم روزی هزار بار دورش می گردم اگه بگن هشتاد روز دور دنیا بگرد هشتاد بار دور پدرم می گردم چون پدرم دنیای منه دوستت دارم پدر دوستت دارم پدر دوستت دارم .... روز پدر مبارک باد بابای خوبم به اندازه ی تک تک ستارگان آسمان دوستت دارم میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و...
-
دلتنگی یک دختر ...
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 10:59
این روزها دلم عجیب میگیرد... عجیب به این خاطر که هیچ وقت چنین دلتنگ نبودم وقتی در آینه نگاه می کنم چیزی را که در نگاهم می بینم مرا به خشم وامی دارد... طوری که از خودم... از حسم... از نگاهم متنفر می شوم. نمی دانم چرا خودم را مثل این دختر تنها می بینم... منتظر... با چشمهایی که هزاران حرف ناگفته دارد ... اما از گفتنش...
-
وقتی نگاهم میکنی....
شنبه 6 تیرماه سال 1388 10:54
وقتی نگاهم میکنی در حلقه چشمان تو قلبم اسیر می شود مانند میر می شود وقتی نگاهم میکنی در بستر چشمان تو قلبم به خواب می رود سویش شتاب می رود وقتی نگاهم میکنی عشق نهان چشم تو مست نگاهم می کند پیوسته آبم می کند وقتی نگاهم میکنی خورشید نرگس سای تو غرق گناهم می کند آتش به جانم می زند وقتی نگاهم میکنی آن درد بی درمان عشق...
-
به او که مرا دوست نداشت
سهشنبه 2 تیرماه سال 1388 11:56
شاید همان روزی که من افسونگر چشمت شدم چشمان مست تو هنوز مایل به سوی کس نبود *** اما نمی دانم چرا چشمان مست وعاشقت با دیدن شیداییم عاشق بسوی من نبود *** وقتی که با برق نگاه رنگ رخم پرمی گشود قلب به خون افشان تو در هاله آتش نبود *** وقتی لب خشکیده ام آواز نامت می سرود در های وهوی سینه ات قلبی بنام من نبود *** وقتی که با...
-
به او که مرا دوست نداشت
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 09:47
من آمدنت را ، دیدنت را، در شب های تنهایی خود انتظار کشم. گل عشق را در خود بشکنم... و تنها باران اشک چشمان تو " ای یار مهربان" فاصله را از بین خواهد برد و اکنون، فاصله من و تو تنها به اندازه یک تار موی زیبا به اندازه یک قطره اشک از چشمان توست. چه بی تابانه انتظار میکشم چه نجیبانه بر گذرگاهت لبخند میزنم و چه...
-
چگونه در گوشم قصه مهر سر دادی...
سهشنبه 19 خردادماه سال 1388 12:03
به من بگو... چگونه با جام خندیدی... آن گاه که زهر زندگی را از زبان خندانش برمیگرفتی؟؟ مادر ...به من بگو... چگونه بودی ...هنگامی که هیچ کس نبود... چگونه در گوشم قصه مهر سر دادی.. آن گاه که هیچ تب عشقی قلب رئوف تورا سرشار نساخته بود.... تو زیستن را چگونه در من جاری ساختی... آنگاه که زندگیت مختوم با نابودی بود.... آه نمی...
-
افسانه جومونگ تاریخ ایران را به یغما برد ؟؟؟؟
سهشنبه 12 خردادماه سال 1388 09:35
نویسنده وبلاگ «تلویزیون مجازی» در مطلبی آورده است: بدبختانه عدم شناخت نسل امروز نسبت به تاریخ باشکوه ایران باعث شده است که بسیاری از داشتههای خویش را در داستان دیگران ببینیم و لذت هم ببریم! سریال افسانه جومونگ (ساخته کشور کره جنوبی) در واقع بخشی از تاریخ ایران را ربوده است. آنها نام ارمنستان را لاک گرفته و بر آن...
-
ای تمام خاطراتم خداحافظ
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 19:12
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت، همه از کینه پر است . هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را ـ گرم، پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر ـ قدمی، راه محبت پوید *** خط پیشانی هر جمع، خط تنهائیست همه گلچین گل امروزند ـ در نگاه من و تو حسرت بیفردائیست . *** به که باید دل بست ؟ به که شاید دل...
-
غم یک دوست
شنبه 2 خردادماه سال 1388 11:53
به عنوان یک دوست ...از این راه دور... این غم بزرگ رو به سحر عزیزم تسلیت میگم نمی دونم چی بگم ...از کجا بگم... سخته ... نوشتن هم برام سخته ... فقط می تونم آرزو کنم که خدا هم به سحر هم به برادرش هم به دوست مهربونش شهره عزیز صبری به اندازه همه زیبایی ها عطا کنه و قلبشون رو آروم کنه سحر جان همدیگر رو تنها نزارین تا بتونید...
-
آواز عاشقانه
دوشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1388 10:59
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای ، های های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو...
-
عشق یعنی چه؟؟؟؟
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 10:06
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟ دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ دلبری گفت: شوخی لوسی...
-
کادوی تولد
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 12:18
می نویسم امشب ای آوای دل تا تو را ای بی نشان یادت کنم دوست دارم با نوشتن از تو باز در خیالاتِ خودم شادت کنم ای تو ! ای یاور دیرین ِ من! ایکه هستی ، بوده ای اندر نهان می نوسیم از شما یار ِ قدیم مهدی ِ خوب و عزیز و مهربان من از تبلور شبنم می آیم در سکوت دریا می خوانم سرود ماندن را و در هم می شکنم هبوط آدم را من از واژه...
-
روز معلم
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1388 18:26
امروز روز بزرگداشت مقام معلم است... روز شهادت استادی بزرگ و ارزشمند.... یادش بخیر دوران خوش مدرسه فارق از مشکلات امروز لحظه شماری می کردیم که روز معلم بیاد وبرای اونایی که دوستشون داشیم ودوستمون داشتن یه شاخه گل هدیه می دادیم...تازه به خاطر همینکه بیادشون بودیم توقع داشتیم اون روز رو درس نپرسن و به ما اجازه بدن شادی...
-
جهل و وصل
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1388 09:35
در راهی بس طویل همراه یک خیال همراه وهمسفر با یک فراق بال پرواز کردم وروحم بسان مرغ پرواز کرد ورفت, روحم بسان گل بشکفت آنچه را در خانه دلم متروک مانده بود خود بی خبر نبود از آنچه می گذشت در یک دوراهی در طول یک قرن من مانده بودم راهی به سوی جهل راهی بسوی وصل من مانده بودم با کوله باری از عشق ومستی رفتم به سوی جهل در...
-
دلم گرفت...
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 18:11
من که می ترسم از هجرت دوست کاش می دانستم ... روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد. کاش می دانستم ... که چرا مرغ مهاجر ، وقت پرواز به خود می لرزد !!! پ.ن: دلم اندازه همه آسمون خدا گرفته ...نمی دونم چرا ؟؟اما نه می دونم ...نگفتنش بهتر است زانزوای این سکوت ز ازدحام کوچه ها زشرم پاک یک نگاه ز قفل بسته دعا دلم گرفت......
-
به امید دیدار
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 18:59
چه کسی آن طرف کوچه تنهایی من منتظر است... تکیه داده است ...به انبوه درختان سبز... وبه امید وصال... چشم هایش بیدار.... ونخوابیده تمام شب را... تا سحر گاه امید ... پشت دیوار سکوت... به امید دیدار... (هومن تقوی)
-
نگفتنش بهتر است
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1388 12:16
در تنهایی شب ... به آسمان می نگرم... وآسمان شب چه پر ستاره است... وهر ستاره شبی است که از تو دورم...
-
خوابی شبیه مرگ
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1388 10:54
یه خاطره خاطره ای که درس عبرتی شد هم برای من هم برای مامان مهربونم دیروز وقتی از سر کار به خونه رسیدم سردرد شدیدی داشتم اون قدر سردردم زیاد بود که حس می کردم یه نفربا مشت زده توی چشمام من که عادت نداشتم حتی اگه بمیرم قرص بخورم به پیشنهاد مامان یه مسکن خوردم مسکن که نه مامان میگفت مسکنه توی گوشیم هر چی گشتم اسم دارو رو...
-
لاله واژگون
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 11:37
دستی که ورق میزند این خاطره ها را باید بنویسد غم جان کندن ما را ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای ما آن شقایقیم که با داغ زنده ایم
-
به او که مرا دوست نداشت
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 18:55
عید بود... در خروش بی کران قلبها در سکوت بی امان لحظه های انتظار در زمان اشتیاق هر زمان در خروش بی قرار قلب من حس غریبی داشتم... چشمهایم منتظر ... جسم وروحم بی قرار... ام دلم بر شوق دیدن ماندگار ... در سلوک کعبه خورشید خود شوق دیدن داشتم...شوق ماندن ...آمدن... شوق دیدار کسی در شب چراغ آسمان ... شوق دیدار عزیزی که...
-
تلاله
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1388 11:08
این شعر در بهار...اردیبهشت ۱۳۸۱ سروده شده ...که شاعر آن خواهر عزیزم می باشد. این شعر هدیه ای بود به من ... ای بی خبر... دلم به وقت انتظارها شکستنی است بیدار باش که همای دیده ها شکستنی است دل بی قرار من... بسان راز بوته تلاله ها مست می کند دلش...ولی قرارها شکستنی است ای منتظر که حلقه اسارتم به دست توست بیرون بریز اشکها...
-
خاطرات عید
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1388 11:13
سال۸۸ شروع شد و برای من آمدنش هم شیرین بود هم غمگین... لحظه تحویل سال مثل همیشه سفره عید را پهن کردم وبه یاد همه بچه ها وسلامتی همه اونایی که دوستشون دارم برگ گلی از مریم سپید را در روشنی آب انداختم... یادمه قبل از عید از پدر خواسته بودم تا برای یکبار دیگه به شمال بریم وبابا که انگار می خواست آخرین تقاضای من برآورده...