«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

دلتنگی یک دختر ...

 

 

 این روزها دلم عجیب میگیرد... 

عجیب به این خاطر که هیچ وقت چنین دلتنگ نبودم 

وقتی در آینه نگاه می کنم 

چیزی را که در نگاهم می بینم مرا به خشم وامی دارد... 

طوری که از خودم... از حسم... از نگاهم متنفر می شوم. 

نمی دانم چرا خودم را مثل این دختر تنها می بینم... 

منتظر... 

با چشمهایی که هزاران حرف ناگفته دارد ... 

اما از گفتنش هراس.... 

شاید همه حرفهای دخترک مثل رویاهایش نباشد... 

به یقین می دانم  

که حرفهای این دختر تنها و منتظر این نیست 

او هم مثل من دلتنگ است... 

شاید دلتنگ روزهایی که شاد بود و خندان... 

روزهایی که هیچ غمی نمی توانست  

دل شاد او را غمین کند... 

شاید او هم مثل من  

روزی که حس پرواز در وجودش شکوفا می شد... 

صیادی پرهای پروازش رابرید 

وشاید هنوز 

شوق پرواز را در سر می پروراند.... 

شاید در خلوت تنهایی اش 

بارها وبارها  

از روی سکو بلند شده... 

راه رفته 

وچشمان منتظرش را به آسمان دوخته... 

وشاید به این خاطرکه می دانسته  

خدا از اسرار درونش آگاه است... 

فقط به سکوت اکتفا کرده است... 

واین سکوت... سکوت نیست... 

فریادی است که هیچ کس جز قلب دخترک صدایش را نمی شنود  

ومن می دانم  

که در قلب این چهره ساکت و آرام  

طوفانی بر پاست 

که هیچ چیز را یارای مقابله با او نیست 

سکوت این دختر آرامش قبل از طوفان است... 

شاید این دختر تنها...مثل من 

هزاران هزار سوال بی جواب بر دوشش سنگینی می کند... 

ومنتظر است تا کسی را بیابد و جواب چرا هایش را بدهد... 

دلم برایش می سوزد 

چون می دانم 

آفتاب غروب میکند 

روز تمام میشود 

شب با تمام ستاره ها از راه می رسد 

و او همچنان منتظر است 

ومن می دانم که انتظار او را پایانی نیست 

حتی اگر پایان یابد پایان شیرینی ندارد... 

وبالاخره 

روزی این چشمهای منتظر اشک خواهد ریخت... 

اما با این حال   

این چشمها که هزاران ناگفته دارد

باز هم مثل من  

غروب و تلخی انتظار را باور نخواهد کرد  

((از دفتر اندیشه ها- ۲۲خرداد  ))

(( بهار ۱۳۸۸ ))

 

تلاله 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
مهدی لقمانی@دفتر عشق دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 http://daftareshghe.blogsky.com/

سلام خوبی؟
خیلی زیبا بود
مرسی از حضورت
شاد باشی

دینا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 http://www.dina.blogsky.com

سلام. باور کن من خیلی سعی میکنم به بلاگت سر بزنم. اما اون موقع قالب بلاگت سنگین بود باهاش درگیر بودم.
چرا دلت گرفته خانومی؟
اگه در ارتفاعی از آسمون دیدی دلت گرفت! بدون هنوز اون طور که باید اوج نگرفتی!
این ماه ماه خداست. ازش بخواه. ادعونی استجب لکم :)

آرش دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:55

نرم افزار رایگان افزایش بازدیدکنندگان سایت!
با این نرم افزار رایگان طی چند دقیقه بازدیدکنندگان خود را به 1000 برسانید.
دانلود در : www.zavyeh.com
هم چنین:
همایش بزرگ بلاگها:

http://www.zavyeh.com/index.php?do=cat&category=15

ایران مایا دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:01 http://iranmaya.blogfa.com/

سلام

شیراز هم استاد خوب هستش در رابطه با اون کامنتتان برای usef123

خواستید بگین تا معرفی کنم

وبلاگ جالبی هستش شاد باشید

[ بدون نام ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:34 http://www.daryaa.blogsky.com

الهام دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:48 http://shamevojood.blogsky.com/#

سلام خانممممممممممممممممی
مرسی از حضور گرمت خوشحال شدم.مرسی از دعوتت .
انتظار موقعه ای برای منتظر معنا داره که بدونه این انتظارش روزی به سر میرسه ولی کسی که منتظر و سرگردان و از فردا خبر نداره و نمی دونه کی انتظارش به سر میرسه همه ای روزاش تلخ میگذره تا انتظارش تمام بشه.
موفق و خوش باششی خانمی .زیبا بود.

سلام دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:29 http://rod.blogfa.com

خدا نکند که دلتنگ باشی - دوستی میگفت هر وقت که دلت گرفت بگو این نیز بگذرد
وتطمئن القلوب الا بذکرالله دل ادم را ارام میکند - من که دلم میگیرد میرم پیش اقا یه دل سیر گریه میکنم و اسوده بر میگردم -فردا که رفتم حرم برات دعا میکنم .....

غریب آشنا سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 00:23 http://takksavaar.persianblog.ir

«تنهایی مرا بس است که در آن با همه غربت و بی کسی اش
عشق هست
و دل ...
و نور ...»
...
سلام
با تبادل لینک موافقید؟
اگر موافقید مطلعم کنید.
ممنون
...
در پناه حق

وحید سرباز سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16

سلام داداشی خودم
خوبی
غم گذران غم نیست عزیز دلم
من به این رسیدم
تو نیز ...
و این رو هم باید بگم خیلی زیبا بود
یه جاهاییش دلم گرفت
ولی یه جاهاییش............
در کل میدونی
خیلی برام اشنا بود
نمیدونم
شاید من اشتباه کنم
ولی خیلی خیلی اشنا بود
شاید نویسندش اشنا بوده
یا خودت بودی شاید که اشنا بوده
به هر حال
خیلی دوسش داشتم

داداشم سلام
این نوشته از خودم بود
به خاطر این آشنا بود چون چند جمله شو یه جاهایی توی پستای قبلی آورده بودم...
ممنون از لطف بیکرانت

فرزاد سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:49

سلام تلاله عزیز

مطلب با احساسی بود ۲ بار هم خوندم تقریبا این روزا این احساس و میشه تو چشم های همه دید

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی،

- خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز بر پا نکنیم

نمی دونم چرا از اولی که مطلبتونو خوندم این شعر تو ذهنم می پیچید

موفق باشید

غریبه آشنا سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 19:27 http://vesaleyr.royablog.ir

سلام
نیومدنم نه به خاطر دعوت نامه خواستن بود و نه برای ...
ببخشید
خیلی وقته که انقدری خونه نیستم که بتونم پدر و مادرم رو درست ببینم چه برسهبه سر زدن به اینجا
اصلا نفهمیدم کی میلاد حضرت زهر اومد کی رفت.
داشتم فکر می کردم که چطور میشه یه کوه غم توی دل آدم باشه به دیگران بگه غصه نخور.
بگذریم
البته یک ذره هم از خدا نا امید نیستم
دعا بلا رو رد میکنه
میگن
حضرت علی فرموده:
دنیا زندان مومن است
آدم باید جون بده تا آزاد بشه...
اما جون دادن باید برای خدا باشه و نه برای هیچ کس دیگر
البته شما اونقدر هم که میگید نباید غمگین باشید!
غم ها و شادی ها لحظه هایی هستند که زود میروند.
موفق باشید
در پناه امام زمان

مهدی لقمانی۞●(دفتر عشق)●۞ چهارشنبه 10 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:19 http://daftareshghe.blogske.com

سلام
خوبی دوست عزیز؟

[قلب]دفتر عشق [قلب]

به روز شد.
منتظر حضور سبز شما هستم
پیروز باشید و پایدار.

[گل]
در حسرت پرواز، خیره به آسمان بی رنگ!
معنایی ندارد دیدن ، باید شنید!
[گل]

نفیرسیمرغ پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 22:22

دلتنگی ها هم عجیب می شوند گاهی!
چه جالب!
اینجا هم رنگ انتظار دیدم!
این چهارمین جایی است که سرک می کشم و رنگی از انتظار می بینم!
بروزم یار خوب امروزی...

دریا جمعه 12 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 22:21 http://www.daryaa.blogsky.com

سلام
خوبی؟
یه زحمتی براتون دارم...
ممنون میشم به آدرس زیر برید و به وب من رای بدید.
http://www.blogebartar.mihanblog.com
سبز باشی.

نفیرسیمرغ یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 16:13

عزیز دلم من خبرت کردم...توی کامنت های همین پست نگاه کن...
پنج شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸ ساعت ۲۲:۲۲...
اشکالی نداره...
دوباره دعوت می کنم...
قدم رنجه کن عزیز امروزی...بروزم...(بوسه) (لبخند)

مریم جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 22:59 http://nazilla.blogsky.com

سلام دوباره من لینکت کردم خوشحال میشم لینکم کنی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.