«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

دختری در آینه

چیه ؟!! چیزی شده !!!



نه ...چیزی نیست ..یه کم دلم گرفته ...خسته ام و بی حوصله ...دلم میخواد شب که میخوابم دیگه بیدار نشم ...دلم میخواد گریه کنم...نمیشه ،دلیلی ندارم واسه گریه    





گریه کن ...گریه خوبه ،آرومت میکنه ...گریه کن عزیزم...همه چیز درست میشه

هذیانِ شبانه 18

توی زندگی همه ما آدمها احساسات ِ زودگذر بوده که به واسطه شرایطی که داشتیم فکر کردیم این بهترین گزینه واسه آینده بهتره ِ... گزینه ای که میتونه برات مفید باشه و تو رو از فرش به عرش ببره...هیچ وقت سعی نکردم  از شرایطم سو استفاده کنم و قرار هم نیست قانون شکنی کنم...  وقتی میدونم ته ته ته همه ماجراها و احساسات ِ زود گذر  جز پشیمونی نیست  چرا باید شروع کنم ؟! مثل ِ آشنایی دختر و پسر میمونه که توی جامعه ایرانی ما جا نیافتاده ...دختر وپسر اول میخوان که مثل یه دوست با هم رفتار کنن ...خیلی روشنفکرانه !!! اما کم کم عادت میشه ...با اینکه که نمیتونن اون دیدِ مدرن رو تکذیب کنند اما کم کم  به واسطه احساسات و عواطف و  غریزه  تماس ِ هفته ای یا ماهی یکبار کم کم میشه هر روز  و این روزمرگی ها هر آدمی رو دلبسته میکنه و یهو به خودت میای میبینی چشم عقل کور گشته و دل به عقل حکومت میکنه...این فاجعه است...فاجعه !!! 

کافیه قبل از هر دلبستگی کمی منطق بخرج بدیم و فکر کنیم ...بگذاریم عقل و درایت ما فرمانروایی کنه بر احساس و قلب ِ ما...شاید کمی بد بینانه باشه اما این بهترین راه ممکنه میتونه باشه ...

احساس همه دوستام و همه اون کسانی که به نحوی با من در ارتباط هستن برام از هر چیزی مهم تره ...هر چیزی یه جواب منطقی و ساده داره ...من جوابم رو شفاف ( البته به گمانم ) گفتم ...

دنیای تنهایی من با هیچ کسی غریبه نیست...اما تنهایی رو توی سکوت ِ ساده دنیا بیشتر میپسندد تا جریحه دار کردن احساس ِ ادمها...

این منم ...تنها

و چشمانت رازِ آتش است.
و عشقت پیروزیِ آدمی‌ست
هنگامی که به جنگِ تقدیر می‌شتابد.
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
و گریزِ از شهر
که با هزار انگشت
به وقاحت
پاکیِ آسمان را متهم می‌کند. 

بغض کردم. سینه ام سنگین است... باران می اید...لعنت بر اشکها...لعنت بر دلم

چقدر سنگدلم

دیشب و امروز یاد دوستان کردم و برای همه پیام تبریک فرستادم و از همه مهمتر برای زهره دوست ِ چندین و چند ساله ام پیام دادم .صبح امروز هم خوشحال و سرحال به زهره زنگ زدم که تولدش رو تبریک بگم ...وقتی صدای گریه کردنش رو شنیدم میخکوب شدم. اولش فک کردم حالش خوب نیست ..افکارم رو جمع کردم و گفتم : زهره !! چی شده ؟؟!! 

مدام میگفت : تلا مامانم رفت...روز مادر مامانم رفت... تلا برو مامانت رو سیر ببوس...تلا برو محکم بغلش کن...

منم مات و حیرون فقط گوش میکردم. هنوز هنگ بودم که زهره داره چی میگه...

این جور مواقع من نمیتونم گریه کنم. نه اینکه ناراحت نشم ...نه  ولی نمیدونم چرا نمیتونم گریه کنم و همراهی کنم.

آخه چی باید گفت ؟!! بگم گریه نکن درست میشه ؟؟ یا بگم این شتری که در خونه همه ما میخوابه !!! نمیدونم

زهره گریه میکرد و منم سکوت کرده بودم. نمیدونستم چه کلمه ای باید میگفتم که آرومش کنه ...

خدا رو شکر از اون دخترایی هم نیستم که همینکه یکی جلوم گریه کرد منم همراش گریه کنم !!!

ای خدا !! زهره فکر نکنه من سنگدلم!!

از صبح تا الان یه نامه اداری رو 4 بار تایپ کردم هر بار یه مشکل داشته...

یعنی چون نمیتونم گریه کنم دوست ِ خوبی نیستم؟؟

استرس دارم ...برای دیدن ِ زهره استرس دارم.نمیتونم اشک ِ چشماش رو ببینم...نمیتونم ...

کوه با نخستین سنگ‌ها آغاز می‌شود و انسان با نخستین درد.

 در من زندانیِ ستمگری بود که به آوازِ زنجیرش خو نمی‌کرد ــ

 من با نخستین نگاهِ تو آغاز شدم. 

و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگریست..

مادر

از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم
باید اعتراف کنم مادرم که میخندد
خوشبختم ! ♥...
خدایا این خوشبختی رو از ما نگیر ..
به همه اونایی هم که عزیزشون رو از دست دادن صبر بده...

ذهنم کشش نداره بنویسم. شاید هم حرفی برای گفتن ندارم

...

این روزا چون تو هستی ، همه چیـــــز آرومـــــه...

حال نوشت

چه بگویم سخنی نیست...
    می وزد از سر امید نسیمی... 


من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من . 
من خودم هستم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد . 
من نه عاشق هستم نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید . 
من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگی ام می فهمد ... 


پاورقی :

این روزا با اینکه روزای خوبیه اما یکی داره با دم شیر بازی میکنه...منو مجبور میکنن باز استادی کنم و درس یاد بدم!!!