ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
در راهی بس طویل
همراه یک خیال
همراه وهمسفر
با یک فراق بال
پرواز کردم وروحم بسان مرغ
پرواز کرد ورفت, روحم بسان گل
بشکفت آنچه را در خانه دلم متروک مانده بود
خود بی خبر نبود از آنچه می گذشت
در یک دوراهی
در طول یک قرن
من مانده بودم
راهی به سوی جهل راهی بسوی وصل
من مانده بودم
با کوله باری از عشق ومستی
رفتم به سوی جهل
در های وهوی وصل
شاید اگر که وصل می شد رقیب جهل
در مسند رقیب او هم برنده بود
«شعر از خواهرم دینا از دفتر افسون»
پ ن:
دلتنگی من کوتاه وگذراست... مثل رود خاموش وبی صداست...خیلی زود به ندیدن ونخواستن و نداشتن عادت می کند...خیلی زود دوباره مثل خورشید پشت ابر به زندگی این قصه پر رمز و راز لبخند می زند وبه دریا ها دل می سپارد...
سلام خوبی؟ شرمنده نتونستم به وبلاگت سر بزنم عنوان وبلاگتو عوض کردی چرا؟؟؟؟