«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

روزمرگی

اون هفته رفتم چند تا کلاس ثبت نام کردم ...یه پسر حدودا 27 ساله مسئول ثبت نام بود.

 با پرویی گفتم : جناب برای من استاد خوب خیلی مهمه...لطف کنید صادقانه بگید استاد کلاس ..... در چه سطحی هست ؟؟ 

نگاه معنی داری کرد و گفت : همه اساتید ما خوب هستن...

گفتم به هر حال اگه تاییدشون نکردم شهریه رو پس میگیرم ...

ایشون هم گفتن : باشه حتما

.

.

.

.

.

.

خـــــــــــلاصه تا امـــــــــــــــــــروز که کلاس داشتیم 

.

.

.

.

با کمال تعجب دیدم استادمون همون مسئول ثبت نام و در واقع مدیر آموزشگاه بود ....

لبخند ملیح استاد و بی تفاوتی من در پی اون صحبت دیدنی بود و جالب تر اینکه استاد سر میز من که میرسید با لبخند میگفت متوجه نشدید بگو 2باره توضیح میدم 


خدایی عالی بود ...

نظرات 3 + ارسال نظر
sms سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 16:20 http://www.dragoncruel.blogsky.com

الان شماعصبانی شدیدیاتعجب کردید؟
بعداگه عصبانی شدیدمیتونستیدبدون حرف ازکلاس بزنیدبیرون!
اگه تعجب کردیدبایدمیگفتیدلازم نیست اگه میشه ادامه بدید!

ترنم سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 20:04


:)))

سلام

کلاس دانشگاه یا کلاس متفرقه ؟

تلاله جان خب اولش یه خرده آرومتر برخورد میکردی

فک کنم پسره بنده خدا بخاطر تو هم که شده باید تو اون کلاس تمام انرژی اش رو بذاره

......

وبلاگم چیزی نشده
پست هام هست
فقط تو صفحه ی اول یه مطلب خالی گذاشتم ....
فعلا یه خرده از نوشتن خسته شدم

لبخند پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 00:49 http://labkhandam.blogsky.com/

فکر کنم من اینجا قبلا نظر گذاشتم...دقیقا واسه این پست
کجاست پس؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.