«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

قهر بعد از سالها

امروز با صمیمی ترین دوستم بحثم شد...بحث که نه ...اما خب ازش دلگیر شدم و ناراحت ...اول اینکه اون با شوخی  به من بد و بیراه میگه...برای منی که هیچ وقت به دوستام بی احترامی نکردم خب خیلی سخته ...بی تعارف ...ناراحتم کرد ...اندازه این 16 سال ناراحتم کرد....

به من میگه تو همش می نالی ...از چی می نالم

مگه اون روزایی که در بدترین شرایط  زندگی میکردم و باید به اون دلداری میدادم می نالیدم؟؟!!

مگه اون روزایی رو که از بابا دلخور بود و تو مدرسه زیر اون درخت بید مجنون پا به پاش گریه میکردم یادش نیست....مگه من سنگ صبور اون و محبوبه و فاطمه نبودم ولی هیچ کدوم از درد دلم خبر نداشتن.......هنوز هم نمیدونن من اون سالها چه حالی داشتم

منی که تا 1 سال اول آشنایی مون اونو شما خطاب میکردم !!! تا اینکه خودش شاکی شد...

واسه دوستی مون کاری نکردم ....نتونستم جای پدر بهش محبت کنم...جای مادر طرفدارش باشم....جای خواهر مهربون باشم ...نتونستم ...

یادش نیست با خجالت و ناامیدی براشون تو یه نامه رازی رو نوشتم که میدونستم به قیمت از دست دادشون تموم میشه....نمی دونستن غرورم خورد شد وقتی رفتیم باغ فدک تفریح...

همیشه سنگ صبورش بودم تا اینکه یه روز با تمام دلتنگی هام دنبال یکی بودم که سنگ صبورم باشه ...یادش نیست بهش زنگ زدم و گفتم دلم گرفته ...گفت تلا من کار دارم بعد حرف میزنیم...یادش نیست دیگه یادش رفت زنگ بزنه 

حالا هم حرف منو نمیفهمه...درک نمیکنه اگه میگم ناراحتم ازت بخاطر فرد خاصی نیست...نمیدونه من به خاطر بی احترامی ها ناراحتم حتی به شوخی....

بعضی وقتا لازمه آدما بر خلاف عقایدشون به خاطر یکی دیگه به دشمن احترام بگذاره ....من از این ناراحتم...اگه دنیا با تموم زیبایی هاش رو بهم بدن که حرفش رو تایید کنم ....تایید نمیکنم...چون عقیده من با هیچ چیز عوض نمیشه..

من همون دوستی رو میخوام که گذشته ها رو یادش بیاد و به حرمت اون روزای سخت و شیرین احترام دوستش رو حفظ کنه . برای شخصیت دوستش که من باشم احترام قائل باشه... 

این مطالب رو از همون روزایی که فهمیدم عوض شده باید میگفتم بهش....نمیدونم حرف منو درک میکنه یا نه ...اما دوست دارم بدونه بیشتر از این ازش انتظار داشتم به عنوان یه خواهر یا به قول اون دوست....برای من اون همیشه مثل خواهرای مهربونم بوده...میدونم برای اون من ...

نمیدونم چی بگم

وسلام

نظرات 1 + ارسال نظر
شهرزاد شنبه 22 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:40 http://shima-faraz.blogfa.com

خوشحال میشم..که بهم سر بزنی..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.