ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
تا همین الان نمیدونستم چی بگم و چی بنویسم...تا اینکه خانم داداشم زنگ زد و گفت گوشی رو میگیرم طرف حرم امام رضا هر چی دلت میخواد بگو....منم که با امام رضا قهر بودم چون هیچ وقت نه او نه خدا هیچ چیز رو برای من نخواستن...هیچ وقت اجازه ندادن اونجوری که دوست دارم زندگی کنم...صدای دعای کمیل و همهمه مردم دلم رو زیر و رو کرد...نمیدونم چرا گریه کردم...دلم نمیخواست گریه کنم ... نمیدونم چی شد...شاید دلم گرفته بود...شاید حال و هوای اونجا منو یاد خیلی چیزا میانداخت...یاد همین هفته گذشته
نمیدونم....امان از این نمیدونم ها که خیلی چیزا رو تو خودش جا داده....
خیلی دوست داشتم برم...اما نشد
ای خــــــــــــدا !!!!
منم خیلی مشهد دلم می خواد اما ۷ ساله نرفتم یعنی نطلبیده
یه کم کمتر خالی ببند تا خدا تو رو هم بطلبه
سلام خانومی
من تو رو واسه خودت دوست داشتم
الان هم همین طور ..... چیزی نشده
هیچ وقت هم نازکتر از گل بهت نگفتم و نخواهم گفت {بوسه}
ازم ناراحت نباش عزیزم
شماره ایرانسل ات رو حفظ ام
شاید یه روز بهت زنگ زدم
مراقب خودت باش
در پناه خدا