«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

یادآوری

گفتم که ...یه 2 ماهی هست هر حرفی میزنم هر کاری که میکنم همه اشتباه برداشت میکنن...اگه یکبار 2 بار اتفاق میافتاد حتما از همشون دلگیر میشدم اما وقتی میبینم همه با هم یکصدا هستند به دنبال نقص در وجود خودم میگردم ...شاید واقعا مشکل از طرز گفتن و بیان منه ...یه عزیزی میگفت همیشه که حرفات رو نوشتاری نزن چون اون طرف در هر شرایطی باشه حتی اگه تو هم منظوری نداشته باشی ..همون جوری برداشت میکنه که میخواد. مثلا اگه طرف مقابل در شرایط خوبی نباشه خب مسلما" درک خوبی از تو نداره و این میشه که حرمتها شکسته میشه.

من فقط از اونایی که منو خوب میشناسن گله دارم...اصولا از کسی دلگیر نمیشم  واگه یه روز از کسی ناراحت شدم زود فراموش میکنم. چون این 2 روز دنیا ارزش این چیزا رو نداره ...سعی میکنم سکوت کنم تا اون بحران بگذره . سکوت بهترین چیز در دنیاست...

یه روز میخواستم با یه آقایی که 6 ماه بیشتر زنده نبود ازدواج کنم . به اصرار زیاد خواهرش ...نه اینکه دلم بسوزه براش اما انگار دلم میخواست اونم دقایق آخر عمرش رو به خوشی بگذرونه ...حتی قیافه و ظاهرش رو هم ندیده بودم تا حالا...این پست رو بخونید:

http://talaleh.blogsky.com/1388/08/20/post-87/

اون روزا برای من سخت ترین تصمیم  بود با اینکه خودم ... نمیدونم کار درستی بود  شاید هم واقعا از روی ترحم بود و خدا رو شکر که اون فرد اونقدر فهیم بود که خودش کنار رفت و رفت...

نمیدونم الان زنده س یا نه اما همیشه براش آرزوی خوشبختی میکنم...

خیلی روزای سختیه. مثل الان...


پ . ن: 

دوست من ...دنیا دنیای مجازی ...نه من تو رو میشناسم ...نه تو منو ، پس بیهوده برای خودت حکم صادر نکن ...اون دنیا هم هست ...به اونجا فک کن و از خدا شرم کن...به اون زمان که من از خدای مهربون میخوام مو از ماست بکشه بیرون...


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.