«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

عجب روزایی شده این روزا.همه چیز جابجا شده.هیچ چیز سر جاش نیست.من هستم ویه دنیا خاطرات رنگ و وارنگ. ابن روزا...یه جستجو گرم تو ورقه های سیاه روزنامه دنبال یه آگهی دلچسب که هم کارش به دل بشینه هم پولش.یه جوجه کشاورزم که تو باغچه کوچولوی حیاط علفای هرز رو از دل زمین میکشم بیرون تا زحمت پدر به بار بشینه  و یه کارآموزم که دوش به دوش مادر مهربونم بهترین غذاهای ایرانی رو یاد میگیرم  و شب با آرامش خیال به خواب میرم.بی خیال از تکرار فردا....دلم واسه دنیای مجازی و اینجا تنگ شده اما خب دنیاست دیگه...یه روز فراق میاره یه روز وصال...هر لحظه دلم به یاد اینجاست.یه دلبستگی دارم به تمام بچه های اینجا که نمیشه هیچ جور توصیفش کرد.

یه جور دیوانگی دارم که نمیشه ازش گفت مثل ابرای بهار ...اون تک درخت تنومند هم دیگه به باور بهار عادت کرده و دلگیر نمی شه ازش....این بماند.

وای... عطر بهار نارنج ...دلم هوای چایی کرده کنار باغچه احساس...

نظرات 5 + ارسال نظر
محمود یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 18:47

ما هم دلمون برای شما تنگ میشه...

اما قبول داری شما نیستی و بی وفایی بیشتر از شماست؟

در ضمن فکر کنم خاصیت زندگی کلا همین باشه.تکرار،گاهی حادثه و باز هم تکرار !

ممد اهوازی و خانومیش جمعه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:32 http://zendegimoon.blogsky.com/

سلام چی شده؟ما اپ کردیم بازم مثل همیشه منتظرتیم

ترنم شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:34

سلام تلاله جونم
این چه عنوانیه که گذاشتی ؟
یادته اونموقع ها چقدر این آیکون رو میذاشتی تو وبلاگت و خوشحال بودی ؟
چی شده ؟
برادر زادت کیانا خوبه ؟
مواظب خودت باش

کیانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 21:52 http://rod.blogfa.com

سلام -فدا سرت که کارتو از دست دادی - خدا که هست و تو هستی پس بی خیال بزودی کار گیر میاری حتما مطمئن باش ....

محسن پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:46

تو آفریدگار همین بیتهای منی
و من تو را
به حرمت این لحظه دوست می دارم.
بگو به من !
که کجا از تو دور شوم ؟
که تو !
آسمان منی .
پرنده ، کجا بپرد ؟ چون محیط تویی .
کجا بروم ؟
که هر کجا باشم
کبوتر جلدم که یک عمریست
زلال چشمهای تو آشیان من است .
نفس نفس ،
صدای تو در گوش من جاریست ،
غریو موجهای تو در من ندای آزادیست ،
افق افق نگاه آبیِ سبزت ، بلند بلند
کشیده می شود آهسته تا کناره ی اروند
غزل غزل
ترانه ترانه
سرود سرود.
بگو به من !
کجا بروم ؟ که با هر موج ،
تو در تمام نفسهای من شعر می گویی ؟
بیا به حرمت این لحظه های نورانی
مرا بلند بلند بخوانم ، بکوبم به صخره ها زیرا
که از تو دست ندارم ،
که خوب می دانم
و خوب می دانی !
برای همیشه
تو آفریدگار شعرهای منی.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.