«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

رویــــــــــای خیس

" قسمت دوم"


با سختی شناسنامه رو به کارمند بانک دادم ، نگاه معنی داری کرد وگفت:

- چقدر برداشت میکنی؟ !

باید مسخره میشدم .آخه اون پول اونقدی ارزش نداشت .با اکراه گفتم:

- هرچی هست.

- چه جوری میخوای ببری؟ ماشین داری؟ جناب ما الان این همه موجودی نداریم.

تحقیر شدم ، توان اینکه با یه مرد جوون وسالم دربیافتم نداشتم، سرم رو انداختم پایین بیام بیرون که صدام کرد:

- آقای ....تشریف داشته باشین عرض میکنم.

وقتی داشت برام توضیح میداد ..نمی دونستم خوابم !!! بیدارم !!! هنگ بودم.آخه مگه ممکن بود ؟؟!! دیگه خماری هم از سرم پریده بود.ازش خواستم چند بار دیگه واسم توضیح بده..آخه چطور ممکن بود حسابی که سالهاست کار نشده و من حتی یادم هم نبود حالا 5میلیارد تومن موجودیش باشه؟؟؟!!!!

باورش برام غیر ممکن بود.گفتم:

- آقا یعنی میتونم الان 1میلیون از حسابم بگیرم ؟؟!!!!!

- حتی می تونید همشو بگیرید.

منم 1میلیون تومن گرفتم .داشتم پرواز میکردم...انگار رو ابرا بودم. هزار بار یه عدد 5 نوشتم وهی واسش صفر گذاشتم وصفر گذاشتم.لامذهب مگه میشد شمرد.اولین کاری که کردم خودمو ساختم  تا عقلم سرجاش بیاد...یه دست کت وشلوار شیک گرفتم.آرایشگاه رفتم .خلاصه کلی تیپ کردم.یه حساب در بانک خصوصی باز کردم .اما هنوز تابلو بود که معتادم...خب میشد کاری کرد بعدها....حالا دیگه امید وار شده بودم.خواب وخوراک نداشتم...

چند روز بعد ... دوباره رفتم بانک دفترچه جدیدم آماده بود. اما من باز موجودی گرفتم ؛ نه بابا انگار حقیقت داشت. دلیلش رو پرسیدم...کسی چیزی نگفت یا نمیخواستن بگن.منم اصرار نکردم که گندش بالا بیاد.بیخیال شدم.ولی مثل یه رویا بود برام...درخواست یه چک بین بانکی کردم وکل موجودی رو به حساب جدیدم منتقل کردم.این همون چیزی بود که همیشه تو ذهنم باهاش پرواز میکردم...اولین کاری که کردم به یه مرکز ترک اعتیاد رفتم وبعد چند ماه پاک پاک شدم...بعد یه وکیل مطمئن انتخاب کردم که واسه سرمایه گذاری مشاورم باشه...باکمک وکیلم یه کارگاه صنایع چوبی ومبلمان را انداختم وبهترین کارگران رو استخدام کردم و همه چیز بعد از 1سال ریله شد...خونه، ماشین، بهترین زندگی رو ساختم واسه خودم.حالا دیگه وقت تسویه حساب بود...تسویه حسابای شخصی...

سراغ بهرام رو گرفتم. خیلی دنبالش گشتم پیداش نکردم.واسش پیغام گذاشتم که بیاد وحق وحقوقش رو بگیره. بالاخره اومد...نقشه ها داشتم واسش...اون زندگیم  رو تباه کرد.

خیـــــــــــــلی تحویلم گرفت.بغلم کرد.با اینکه ازش متنفر بودم اما ازش استقبال کردم .نگاهی به دوروبرش انداخت وگفت:

- چیه؟! چی شده؟! گنج پیدا کردی؟ چند بار رفتم پاتوق نبودی!

- اون کتک آخری یادته...یادته به پات افتادم که خمارم؟؟ یادته چجوری با ته کفشت کوبیدی به سرم؟؟؟

دستی به سرم کشیدم و گفتم:هنوز جاش درد میکنه، مخم رو تکون داد!

با شرمندگی گفت: گذشته ها گذشته...بیا برام بگو چی شده ؟! تو ؟! اینجا؟! اینجا حسابداری؟ عجب جای توپیه...وووووووووووای آدم دلش میخواد بشینه و...اون چی بود اون قدیما میخوردی؟

- قهوه...

- آره،قهوه بود؛از این قهوه ها بخوره... سرحال شدی ! چی مصرفته؟

- فقط قهوه تلخ

- منظورم....

- ترک کردم.سیگار هم نمیکشم دیگه

خنده ای کرد و با تمسخر گفت:

- عجب!!!!

دیگه داشت حالمو بهم میزد.حالا اینجا حسابداری ؟ چکاره ای؟

-همه کاره ام.یه کم جنس میخوام.میتونی واسم جور کنی؟اما خودت میخوام بیاری واسم

- بد حساب شدی داداش.بدحسابی...حال چقدی میخوای؟

- کل بدهیم رو با نصف پول مواد رو میدم.یه مزدا هم پایین پارکه؛اونم واسه خودت. حالا چی میگی خوش حساب شدم؟

من من کنان قبول کرد.مبلغ چک رو که دید ذوق مرگ شده بود.با انرژی بلند شد و گفت: 3روز دیگه ساعت 9شب  پاتوق..خودم میام.چطوره؟

خودمو موافق نشون دادم و گفتم: 3روز دیگه می بینمت.یه عالمه حرف دارم برات.

خداحافظی کرد ورفت...

                                     " ادامه دارد...."

نظرات 17 + ارسال نظر
توت فرنگی شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:50 http://tootneveshte.blogsky.com/

این قصه رو خودت مینوسی یا مال جایی؟
ای کاش هر کی پشت سرش بودو می بخشید و می رفت دنبال زندگیش
حالا دوباره پاش گیر میوفته...

ترنم شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:05

بسیار زیبا

قاسمی یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 http://www.divonehh.blogfa.com

سلام تلاله جوووون
آنار تموم شد؟
امیدوارم موفق باشی
منتظر ادامش هستیم -گل گل گل-

ترنم یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:01

تلاله جون
عزیز دلم
اینجور چیزا همه جای دنیا هست
فقط مال ایران نیست که قربونت برم
تصاویر آفریقایی ها رو ندیدی
پاکستانی ها هم در بد وضعیتی هستن
خودت رو ناراحت نکن عزیز دلم
اگه قرار باشه هر کسی با خوندن این مطالب ناراحت بشه که
من نباید مطلب بذارم گلم
مواظب خودت باش
ناراحت هم نباش ..... {بووووووووس}

نفیرسیمرغ یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:35

che jalebe in ghese!
rasti in ro0za inja mahsahre...garche khodam hano0z nato0nestam beram haram....
mido0ni ye sho0re khase talale!
vaghte sahar shabake khoraso0n eyvo0n maghso0re(masjed goharshad) o nesho0n mide...adam delesh par mikeshe.
enshaalaah age agha betalabe y hamin ro0za miram y arze eradati mikonam.hatman b yadet khaham bo0d aziz.

امین دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 http://doreakhar.blogfa.com

سلام
خواهشا دیگه فاصله ننداز بین پستهات مجبور شدم دوباره قسمت اول رو بخونم~

Smile To Me دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 http://www.xyz.blogsky.com/

سلام سلام

خدایی کاری هم هست بلد نباشی

عکاسی، شاعری، نویسندگی، یه بار خیاطی و آشپزی هم بذار دیگه

MAHTAB دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:04 http://rosane.bloghaa.com/

سلام تلاله جون
اول اینکه ماجرات داره جالب میشه ولی این آقای امین هم راست میگه اگه بین داستان فاصله تیافته خیلی بهتره!!
آمارت به کجا رسید؟؟

ترنم دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:18

سلام عزیزم
ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی
موفق باشی دوست خوبم

فـ ـرزاد کـ ـافـ ـه چـ ـی سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 http://cafe40cheragh.blogsky.com

جسارتن همون ایرادات قبلی هنوزم هست! تند تند و بی توضیح رفت جلو! این پول از کجا اومد! کامل احمقانه است که آدم این هوا پول بیاد توی زندگیش و بیخیال دونستن دلیلش بشه!

فرشید سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:10

سلام
بی صبرانه منتظر قسمت بعدی هستم

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:29

سلام عزیزم
خوبی ؟

ترنم چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:29

نظر بالا مال من بود
یادم رفت اسم بذارم

قاسمی جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 http://www.divonehh.blogfa.com

سلام تلاله خانم
خوبی روزگارتون به کام هست
ارادت خاص داریما آبجی

الهام شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:22 http://shamevojood.blogsky.com

سلام خاااانمی
نوشته ات عالی بود ...
هر وقت آپی خبرش رو بده دست دارم دنبال کنم.
منتظر حضور گرمتم...

اکبر شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 http://http:/www.delaneha.blogfa.com

سلام
تلاله جان مثه همیشه زیبا بود

tanha41 شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:03

خیلی خوببود ادامه بده منتظر قسمت بعدی هستیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.