«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

از نگاه یه دوربین عاشق

پ.ن1:

عاشق این پیرمرد دوست داشتنی ام....نگهبان سرای مشیر .....عاشق اون انگشتر هام ...جدی زیر خاکیه ...دفعه دیگه با خودش عکس میگیرم...دوستش دارم....

پ.ن2: 

دیروز سری به بازارهای قدیمی زدم....عالی بود وخوش گذشت.

بی ربط:

آرژانتینم که باخت....محمد هم یک پیام تسلیت برام اس کرد....کلی خندیدیم...

نظرات 11 + ارسال نظر
Smile To Me سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:06 http://www.xyz.blogsky.com

سلام سلام

بابا هنر مند!

بابا مردمی!

من جغرافیام ضعیفه...اینجایی که گفتی شیرازه!؟

پس کو عکس خودت؟

فرزاد کافه چی سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:16 http://cafe40cheragh.blogsky.com

سلام علیکم...
همیشه به عکاس بودن شوما اعتقاد داشتم! معلوم شد درست فکر میکردم...

صدف سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:30 http://www.asantabligh.ir

سلام خوبی وبلاگ جالبی داری اگه خواستی یه سری هم به ما بزن گلم . راستی با سایتهای من تبادل لینک می کنی؟اینم آدرسی که تمام سایتهای من تو اون هست www.istgah.asantabligh.com/tabdol1.php

فرشاد! پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:17 http://koodakanehha.persianblog.ir/

سلام!
جالب و زیبا!

قاسمی پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 http://www.khanabadd.com

سلام تلاله خوبی چه خبر ا با گرمای تابستان چه کار میکنی؟
عکسات که نمایش داده نمیشه احتمالا سایتی که آپلود کردی فیلتره
هزارتا گل تقدیم تو باد
اگر عشق بوسیدنی بود بوسه هایم همه تقدیم تو باد

MAHTAB پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:37 http://rosane.bloghaa.com/

salam azizam,
talale axat kheili ghashangan. faghat mishe yekam dar morede inja tozih bedi?

کیانی جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:52

سلام

دریا جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:30 http://www.daryaa.blogsky.com

آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید: بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت... عید مبعث مبارک باد.

فاطکه جعفری یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 http://kaalbod.bloghaa.com


واااااااااااااااااای من عاشق بازار وکیلم

کامیاب یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:08 http://stonehearts.blogsky.com

سلام..همشهری..

عکسهای زیبایی گرفتی...

مخصوصا اون آخری..

خوبی؟ از وبلاگت خوشم اومده..

خوش به حالت که عکاسی می کنی..

گستره نگاه من
فرا تر از پنجره نیست
پنجره گشوده شده به سوی
افقی از ابهام
آسمانی از ستاره های سوخته
ابرهایی از اشک من
و غروبی از جنس غم

چشمهایم را می بندم
و آن هنگام
دوردستها را میبینم
جسم من خسته است
بالهایم سالهاست که شکسته
اما روح من خاک نیست
باران است
به هر کجا که بخواهد سرک می کشد

خاطرات من همگی گم شده اند
قلب را به صلیبی از سنگ نگاشته ام
اشک را به قصر یخی آرزوهای محال هدیه کرده ام
و احساس را به طوفان فراموشی سپرده ام
و اکنون آزادم
از زندگی
از عذاب
از نگاه. روز. روال…

و رهایی را میبینم
تا فراسوی نگاه روح خسته ام
که پرواز می کند…

منم همشهری تو هستم.. بهم سر بزن...

منتظرم.. بای..

محسن یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:32

حال من خوب است حال تو چطور؟ مال من بد نیست مال تو چطور؟
کو بذار فالت ببینه دخترو فال من عالیست فال تو چطور؟
ما دو انسان از دو سال پاکتی سال من شیر است سال تو چطور؟
دوستت دارم نوشتم حیف که دال من آبیست دال تو چطور؟
پشت خط این روزها بد مانده ام کال من بیزیست کال تو چطور؟
باید از این شهر آتش بال زد بال من چوبیست بال تو چطور؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.