ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 |
سلام ودرود به دوستان
با توجه به اینکه این روزهـــــــــــا شیراز حال وهوای خاصی دارد که بیشتر به درد عشــــاق
می خورد...تصمیم بر آن شد تا جای جای دیدنی شیراز را گشتی بزنیم.متاسفانه چون یار شفیق در دسترس نمی باشد به تنهایی این کوله بار عشق را به مقصد می بریم....باشد که در گشت وگذار بعدی ....خداوند عطا کند....کجاست آن یاری کننده....
نیست ...!!!!!!!!!!!!!!!!
آهای....؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام
وبلاگ قشنگی داری
من آپم
نوشته های طنز و عاشقانه توی وبلاگم می نویسم
اگه دوست داشتی بهم سر بزن
صدایی میشنوم کسی اسم مرا فریاد میزند چه کسی است مرا فریاد میزند او یاری گری میخواهد و من حاضرم او را در این سفر سخت و طاقت فرسا یاری کنم
منت گذارید
سلام وفراوان درود خدمت تلاله خاونم
نیستی تو کجایی؟ این وبلاگ بدبخت من چار تا مشتری که بیشتر نداره که یکیش هم تو باشی بعد تو هم میری و سال تا سال نظر نمیدیو پست نمیزاری.
خلاصه اینکه نظری به حال ما کن
این که میخای بری شیراز گردی خوبه اما تنهاییش خوب نیست. من که قبلا اعلام آمادگی کرده بودم. حالا هی بیا الکی بنویس کیست مرا یاری کند... منم گوشام درازه
راستی یه توضیح بده که چرا این چند وقت نبودی و این امتحانه چی چی بود؟
این آب و هوای این روزهای شیرازتون هم همون اوایل بهار اتیش عشق منو شعله ور کرد و بعدش هم به دلایلی خاموش شدم. حالا داغ دل رو تازه نکن
منتظر نوشته های بعدی هستم
سلام
هستیم...امتحانه رو بی خیال شو....مهم این بود که خوب بود سوالاش!!!
خواهش می کنم ..اما بیای با من سر کاریا....تا شما دنبال من بگردین من رفتم خونه....
گفته باشم بعد نگی چرا نگفتی
من پایه ام. کی بریم؟؟؟
خواستم برم خبر میدم...منتظر باش
تعجب!
انگار داری خل می شی!
خوبی؟
یه دو سه وجب اون ور تر از خل شدن...
با اجازه بابام...عاشق شدم(خنده)
خوبم...
بی وفا یارم
اشک غم بارم
بشنو ای آشنا
از دل زارم
روز و شب نالم
اشک و خون بارم
سینه ای گشته خون
پر ز غم دارم
00000000000000000000000000000000000
سلام.
منتظر حضور پر مهرتون هستم
شاد باشی
به نام خدا
سلام تلاله جان. حالت چطوره خواهر خوبم؟
ممنونم که سر زدی.
آره حق با توه بی یار شفیق ...
این شعر تقدیم تو:
آندم روم به کوه و جنگل و صحرا تو با منی
آن لحظه ها که طبیعت کند صدا
از عمق ریشه های بلندش تن مرا
من با تو ام و تویی در نگاه من
من با تو ام و تویی در پناه من
با چشمهای مملو عصمت تو با منی
آندم که روز پرده بیاندازد از هراس
و آن نغمه ها همه یکدم سکون شوند
ای ارزوی غریبانه ی دلم
در های های گریه غربت تو با منی
مرغی نشسته بود بر لب دیوار و دیگری
آن سوترش به محبت گشاده بال
آندم که بوسه ای ز محبت به هم زنند
ای بوسه ی قشنگ محبت تو با منی...
پس اگه دلت براش تنگ شد بدون اون کنارته مگه نه؟
برام دعا کن تلاله جان.
امیدوارم در پناه خدا موفق و خوشبخت باشی.
بازم بهم سر بزن منتظرم.
خدا نگهدار
ممنونم...شعر زیبایی بود...
سلام!
چه خوب برگشتی!!!!!!!
نه به نظر من همون تنهایی حالی داره!که نگووووووووو.....به یک شرط با یه نفر رفتن حال میده! اون طرف باید این ویژگی رو داشته باشه!
دید آدم رو عوض کنه! یعنی اینکه برای مثال بگه اون درختو نگاه کن...ببین شاخه هاش داره با خورشید می رقصه...
آره خب...حالگیری نکنه...
بهرحال تنها رفتم...
انگار تا همیشه باید
در پی چشمهای تو ستاره های جاده را سوا کنم
و چه طولانی است
این شبهای بی ستاره جاده...