«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

بـــــــــــــــــــــارون

بالاخره بارون اومد...چقدر دلم هوای بارون داشت....

انگار خدا هنوز اون ته ته ته ته قلبش منو دوست داره....امیدوار شدم...امید وار به شکوفا شدن.

چقدر دوست دارم از پشت این میز که انگار خوره افتاده به جونم جدا بشم...برم زیر بارون اون وسط خیابون که درخت نیست....هم قدم قطره های بارون بشم.بارون حرف دل منو می فهمه...انگار ماموریت داره منو از غم رها کنه و غرورم رو از زمین پس بگیره....

این روزا دلم گرفته...دوست دارم گریه کنم.اما نمی شه!!!

چه سخته نشه گریه کرد...

وقتی نشه چیزایی که از قلبت میگذره رو بیان کرد...

چه سخته سکوت ....

.....

.....

.....

.....

.....

واااااااااای!!!!! چه رنگ و بـــویی....بوی خاک بارون خورده مســـــــــتم میکنه ....مست 


پ.ن: هرچی فک کردم نمی شه از اینجا گذشت.....
نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 http://tanha41.blogsky.com

وبلاگ قشنگی داری
من لینکت میکنم منولینک کن

فرشاد یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 13:32

چه خوب که منصرف شدی!
"نوشتن ز گفتن مهمتر شناس!"

فرزاد کافه چی یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:04 http://cafepechpech.blogsky.com

گریه کن... گریه قشنگه... گریه سهم دل تنگه...

جوووون یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:12 http://joooon.blogsky.com

سلام ودرود
به به وچه چه وبلاگ بهروز فرمودید
این بارونی که شما باهاش حال کردید صبح تا حالا ما رو کامل شست
البته من که مشکلی ندارم و حال میکنم با بارون ولیآخه این یکی خیلی ضایع میبارید
خدا رو شکر که شما رو شاد کرد و باعث شد بنویسی و ما فیض ببریم
خیلی خوبه که فهمیدی خدا هنوزدوست داره اما برایمن خودشمیاد و در گوشم میگه عاقتم بنده ی وگولی منو منم بهش میگم عاشقتم خدای گوگولی من

جوووون یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:18 http://joooon.blogsky.com

جساراتا یه پیشنهاد بدم؟

سرت رو محکم بزن تو دیوار بعدش بشین تا دلت میخاد گریه کن

دلت میاد ..امید مردم ناامید میشه...فکرشم نکن

جوووون یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 16:25 http://joooon.blogsky.com

شما رو لینکیدم
ممنون که توی وبم نظر میدی روحیه میگیرم بازم بیا

محسن سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:47

به نام خدا
سلام خواهر گلم .
امیدوارم حالت خوب باشه و دلت مثل همیشه بهاری و سبز.
روزها میان و میرن و مارو با خودشون به ایستگاه آخر می رسونن. یهو خبر دار می شی که می گن همه پیاده شین و تو چاره ای جز پیاده شدن نداری. نگاهی به پشت سرت می ندازی تا ببینی چجوری این مسیر طولانی رو به سرعت طی کردی. شاید اصلا یادت نیاد که چی شد و چی گذشت. انگاری به اندازه یه چرت کوچولو توی یه بعد از ظهر تابستون یا شایدم به سرعت نوشیدن یه لیوان شربت خنک و گوارا.
آره خواهر خوبم عمر می گذره و همه چیز تموم می شه . خدا جزای کارهارو می ده و من ایمان دارم که خداوند هرگز مارو تنها نمی گذاره.
بازم به دیدنم بیا خوشحال می شم.
در پناه خدای مهربان همیشه مهربان و عاشق روزگار بگذران.
خدانگهدار

کیانی سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 15:13 http://rod.blogfa.com

سلام تلاله خانم -از اینکه دوباره هستی خوشحالم :
ساقی از آن خم که زبیگانه نهان است
باده در ساغر ماریز که ما محرم رازیم !

ماندانا سه‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 19:43 http://aria20.blogsky.com

درودهای فراوان به مدیر مسئول محترم:
همکاران عزیز، شما را به وبلاگ جامعه ایران و جامعه شناسی آریائی http://aria20.blogsky.com با مقاله جدید دعوت می کنم از نقدهای خوبتان دریغ نورزید و در ضمن در نظر سنجی وبلاگ شرکت نمائید با تشکر همکار شما ماندانا

قاسمی پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 http://www.divonehh.blogfa.com

سلام تلاله
ممنون از حضورت بابت اظهار لطفتون سپاسگزارم

روستای ما رو اینجا میتونی ببینی

www.khanabadd.com

ارادتمند شما قاسمی

اهورا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 17:02 http://1mana.wordpress.com/

اره بعضی وقتا دل کندن از بعضی چیزا سخته ولی بعضی وقتا باید دل کند و دل کندن هم بد نیست
بهت پیشنهاد می کنم بیایی اینجا
http://twitter.com/talaleh
شاید باشی
ولی اگر نیستی بیا
تویتر ی مینی وبلاگ ولی کلی حرف توشه اومدی بهم بگو ")) موفق باشی

قاسمی شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:12 http://www.divonehh.blogfa.com

سلام و درود بی کران سپاس از حضورت

جوووون شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:31

سلام و درود و بازم سلام و دوباره درود و .....
خوب دیگه تلاله خانوم بارون که تموم شد الان آفتابیه یه چیزی بنویس بفهمم نظرت درباره آفتاب چیه اگه با آفتاب فاز نمیگیری به خدا بگم دوباره بارونی کنه آسمون رو

بنویس که حوصلمون سر رفته

هریسه یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:42

سلام چطوری؟چرا هوای گریه داری؟؟؟؟
اون روز که لرون میومد من زیر بارون بودم خیس خیس شدم همون جا گریه کردم

رضا یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:57 http://rezaferanki.blogsky.com/

درود .....اوووو چقدر شلوغه اینجا ....این جمله ات باحال بود (چه سخته نشه گریه کرد...) منو یاد جملات خودم انداختی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.