«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

فـــــــــــــــروغ

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


پ.ن: این شعر رو برای دل خودم گذاشتم...

دلــــــــــــــــــــم برای دلم می ســــــــــــوزه....تنها نیست امــــا.....

نظرات 3 + ارسال نظر
مری سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 http://eshghe-man-iman.blogsky.com/

سلام.بهم سر بزن.منتظرتم.کمک.

محسن چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:53

به نام خدا

ای رفته از برم به دیاران دور دست
با هر نگین اشک به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست
در خاطر منی.
(مهدی سهیلی)(اشک مهتاب)

سلام تلاله جان. امتحانات تموم شدن؟
امیدوارم نمرات خوبی بگیری.
آندم روم به کوه و جنگل و صحرا
تو با منی
آندم که روز پرده بیاندازد از هراس
در های های گریه ی غربت
تو با منی
از خدا می خوام همیشه موفق و شاداب در کنار آنکس که تو او را و او تو را از جان و دل می خواهی و می خواهد زندگی کنی.
همیشه سربلند باشی.
بدرود.

ahura چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:03 http://1ahura.blogspot.com

چرا، خانه کوچک ما سیب نداشت ‏

قشنگ بود تلاله خانوم زده تو خط شعر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.