«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

ژولیــــ یـــوس هم آب شد...

زهره هم آب شد و به جویبارها پیوست . دیشب مراسم خداحافظی بود. همه بودیم کلی اذیت کردیم و وقت رفتن شد .واسه خاطر مامان که حالش خوب نبود من زودتر از همه ساز رفتن زدم...قرار شد یه سری امانتی رو پیش خودم نگه دارم تا6 سال آینده...شاید هم بیشتر !!! کسی چه میدونه ...

زهره منو تا پایین همراهی کردهمدیگر رو بغل کردیم و قول دادیم خاطرات 18 سال رو فراموش نکنیم ...زهره بغض کرد..نگذاشتم گریه کنه ... دلم نمیخواست گریه کنه ...خندوندمش و باز بوسیدمش ...

رفیق نیمه راه شد ولی خب وقتی میدونم خوشبخته اندوهم رو کم میکنه ...تازه این روزا اون سر دنیا هم که باشی در کنار همیم...

همین که یه گوشه این دنیا خوشبخت با مهدی زندگی میکنه خودش یه دنیا که هیچ یه عالم می ارزه...

اون وقتا به زهره میگفتم ژولیوس حالا هم میگم:

مانا باشی ژولیــ یـــوس ِ عزیزم

دوستت دارم ژولیــ یــــــوس

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.