«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "
«من .. تــو .. آفتـــاب »

«من .. تــو .. آفتـــاب »

" قصه سپــــــــردن دل ، یه حقیقت دروغـــــــــه "

سر یه دو راهی گیر کردم.نمیدونم باید چه کاری انجام بدم که به خیر منجر شه ...توی این جریانات خودم رو هم مقصر میدونم . هر چند اقتضای سنی هر نوجوونی همینه اما شاید من راهنمای خوبی نبودم ...شاید هم بودم و اونا مفهوم راهنمایی های منو درک نکردن ...موندم بخدا....
نظرات 3 + ارسال نظر
عرفان یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:20 http://dastforosh.blogsky.com

زدی بچه مردمو ترکوندی با این مشاوره دادنت می گی اقتضای سنش بوده. دستت درد نکنه بابا

هنوز به ترکیدن نرسیده...ولی اونا بچه هستن. باید مثل خودشون باهاشون حرف میزدم...سه شنبه قرار باغ ارم دارم با یکی از اونا.ببینیم خدا چی میخواد.:)

عرفان یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:06 http://dastforosh.blogsky.com

من از ماجراتون خبر نداشتم که .. مزاح.

بله..متوجه ام مزاح بود...
شاد باشید

آوای حرکت یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 14:12 http://freenotion.blogsky.com

سلام نه خسته
انشالله با مشاوره ای که میدید ،قضیه درست میشه یا نه ؟

مرسی.امیدوارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.